کد مطلب:301545 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:179

شعر دیگری از ادیب، شیخ صالح کواز حلی



الواثبین لظلم آل محمد

و محمد ملقی بلا تكفین


كسانی كه به قصد ستم بر خاندان حضرت محمد از جا جستند، در حالی كه هنوز حضرت كفن ناشده و در بستر افتاده بود،


و القائلین لفاطم آذیتنا

فی طول نوح دائم و حنین




و كسانی كه به فاطمه گفتند تو در این گریه و نوح سرائی طولانی و همیشگی ما را آزار می دهی!


و القاطعین اراكه كی ما تقیل

بظل اوراق لها و غصون


و كسانی كه درخت اراك را بریدند تا در زیر سایه شاخ و برگ آن كس نیارامد.


و ممعی حطب علی البیت الذی

لم یجتمع لولاه شمل الدین


و گردآوردندگان هیزم بر در خانه ای كه اگر ان خانه نبود تار و پود دین گردآوری نمی شد.


و الداخلین علی البتلوله بیتها

و المسقطین لها اعز جنین


وارد شوندگان بر خانه حضرت زهرا و كسانی كه گرامی ترین كودك را از او سقط كرده و كشتند،


و القائدین امامهم بنجاده

و الطهر تدعو خلفهم برنین


كسانی كه رهبر خود را با طناب كشیده و بردند در حالی كه فاطم اطهر پشت سرشان ناله می زد


خلوا ابن عمی اولا كشف فی الدعا

راسی و اشكو للاله شجونی


و فریاد می كرد كه دست از پسر عمویم بردارید و الا برای نفرین سرم را برهنه كرده و از اندوه خود به خداوند شكایت خواهم برد!


ما كان ناقه صالح و فضیلها

بالفضل عند الله الا دونی


ارزش نقاه صالح و بچه او در نزد خداوند از من بیشتر نیست!


ورنت الی القبر الشریف بمقله

عبری و قلب مكمد محزون


با اشك چشم و قلب شكسته و غمبار ناله كنان به سوی قبر رسول خدا روی آورده و گفت:


ابتاه هذا السامری و عجله

تبعا و مال الناس عن هارون


ای پدر این، سامری و او، گوساله اش می باشد كه به دنبال او براه افتاده


و مردم از هارون روی برگردانده اند،


ای الرزایا اتقی بتجلدی

هو فی النوائب ما حییت قربنی


در كدام مصیبت صبر و بردباری كنم كه تا زنده عستم این مصائب همراه من است.


فقدی ابی ام غصب بعلی حقه

ام كسر ضلعی ام سقوط جنینی


از دست دادن پدرم و یا غصب شدن حق شوهرم یا شكسته شدن پهلویم و یا سقط جنینم؟


ام اخذهم حقی و فاضل نحلتی

ام جهلهم قدری و قد عرفونی


یا گرفتگی آنان حقم و مازاد بخششم را، و یا با اینكه مرا می شناسند در عین حال قدرم را ناشناخته می گیرند!


قهروا یتیمیك الحسین و صنوه

و سالتهم ارثی و قد نهرونی [1] .


یتیمان تو، حسنین را، منكوب كردند و شكست دادند، ارثم را از انان مطالبه كردم دست رد بر سینه ام زدند!


[1] «رياض المدح و الرثاء»، ص 107.